اسباغ (ادبیات فارسی)در لغت به معنی «تمام کردن» و «دراز کردن» و در اصطلاحِ علم عروض آن است که بر سبب خفیفی که در آخر جزو قرار گرفته باشد، پیش از ساکنِ آن سبب، حرف ساکن دیگری بیفزایند. جزوی را که اسباغ در آن راه یابد، «مُسْبَغ» میگویند. ۱ - موارد اسباغبرای اسباع اقسامی بیان شده است که به شرح ذیل میباشد: ۱.۱ - مفاعلیناسباغ در مفاعلین آن است که، پیش از نونِ مفاعیلن، الفی بیفزایند تا «مفاعیلان» شود که آن را «مسبغ» میگویند. اگر این زحاف را با زحاف قبض جمع کنند، «مفاعلان» شود که «مقبوضِ مسبغ» است، و اگر با تخنیق جمع کنند، «مفعولان» شود که «مخنق مسبغ» است. این مزاحفات در بحرهای هزج، مضارع، مشاکل و طویل به کار میرود. ۱.۲ - فاعلاتناسباغ در فاعلاتن آن است که، پیش از نونِ فاعلاتن، الفی بیفزایند تا «فاعلاتان» شود و به جای آن «فاعلییان» میگذارند که آن را «مسبغ» میگویند. اگر این زحاف را با زحاف خبن جمع کنند، «فعلییان» شود که «مخبونِ مسبغ» است، و اگر با صلم جمع کنند، «فعلان» شود که «اصلمِ مسبغ» است، و اگر با جحف جمع کنند، «فاع» شود که «مجحوفِ مسبغ» است. این مزاحفات در بحرهای رمل، مضارع، مجتث، خفیف، قریب و مدید به کار میرود. ۱.۳ - فعولناسباغ در فعولن آن است که، پیش از نونِ فعولن الفی بیفزایند تا «فعولان» شود که آن را «مسبغ» میگویند و در بحرهای متقارب و مقلوبِ طویل به کار میرود. اسباغ از تغییراتِ موضوعۀ عرب است که در شعر فارسی نیز به کار میرود. این زحاف به ضرب و عروضِ بیت اختصاص دارد، بنابراین همیشه در آخر مصراع واقع میشود. نامهای دیگر اسباغ، «تسبیغ» و «اشباع» است. [۱]
سعادت، اسماعیل، دانشنامه زبان و ادب فارسی، تهران، سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴، ج۱، ص۳۶۱.
۲ - پانویس
۳ - منبعسایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اسباغ»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۰۷/۰۳. ردههای این صفحه : اصطلاحات ادبیات فارسی
|